در افسانههای کهن که در شاهنامه فردوسی بازتاب یافته است، شخصیتی حضور دارد به نام «کاوه آهنگر» که قهرمان ملی ایرانیان است. او اولین کسی است که دادخواهی را بنیاد گذاشت و علیه ضحاک ماردوش قیام کرد و فردوسی از او اینگونه یاد میکند: «خروشید و زد دست بر سر ز شاه/ که شاها منم کاوه دادخواه».
جمهوری اسلامی از بدو پیدایش، و حتی پیش از پیدایشش، بنیادش بر خون و ظلم و ستم ضحاکوار گذاشته شده است. هزاران و صدها هزار داغ، از سینما رکس آبادان تا متروپل، بر دل ایرانیان گذاشته است و پدران و مادران و فرزندان بیشماری را «دادخواه» کرده است. از مادران خاوران تا خانواده کشتهشدگان شلیک موشک به هواپیمای اوکراینی و اکنون خانوادههای جانباختگان زیرآوارِ خیانت و فساد و ناکارآمدی متروپل و همه این جنایتها دادخواهی میخواست و این دادخواهان کاوه آهنگری تا درفش کاویانی بردارد و «داد» بستاند. این دادخواه نمادین باید دو ویژگی میداشت، یکی آن که داغ عزیز بر سینه داشته باشد و دیگر آن که به سلاح روز مسلح باشد. اگر در زمان ضحاک شمشیر سلاح روز بود و کاوه، آهنگری و شمشیرسازی میدانست امروز صاحب قلمی و سخنوری چند زبانه نیاز است تا فریاد دادخواهی را نمایندگی کند و این چنین شد که حامد اسماعیلیون درفش دادخواهی برداشت و «قلم تیز» کرد و زبان سرخ بیرون آورد و به جنگ تباهی رفت.
حامد اسماعیلیون و پریسا اقبالیان هر دو دندانپزشک بودند و در تورنتو مطب دندانپزشکی داشتند و به همراه دخترشان ریرا اسماعیلیون در ریچموند هیل یکی از شهرهای تورنتو با عشق و صمیمیت زندگی میکردند و در کار و تخصص خود شهره عام و خاص بودند. حامد اسماعیلیون علاوه بر دندانپزشکی به نویسندگی هم علاقهمند بود و در ایران چند کتاب از او منتشر شده بود.
اسماعیلیون در کارگاههای امیرحسن چهلتن یکی از نویسندگان پیشکسوت ایرانی داستاننویسی را بهطور جدی پی گرفت و نخستین کتابش مجموعه داستانی «آویشن قشنگ نیست» را در ۱۳۸۷ با نشر ثالث منتشر کرد و سال بعد در بخش بهترین «مجموعه داستان اول» برنده نهمین دوره جایزه بنیاد هوشنگ گلشیری شد و در مراسم جایزه ادبی «روزی روزگاری» در همان سال مورد تقدیر قرار گرفت. نامش بهعنوان نویسنده سر زبانها افتاد.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
داستانها هرچند مستقلاند، اما همه حکایتهایی از نسلی سوختهاند و همه به نحوی با مرگ دستوپنجه نرم میکنند. در همین آغاز، نخستین کتاب او با سانسور روبهرو شد و یکی از داستانهایش بهکلی حذف و ۲۵ مورد دیگر نیز در کتابش حذف شد. سروکار اسماعیلیون به بخش سانسور کتاب در وزارت ارشاد افتاد.
او چند روز پیش از مهاجرت خانوادگی به کانادا در سال ۱۳۸۹، گفتوگوی مفصلی با مجله «ادبیات ما» با عنوان «گپی با حامد اسماعیلیون - سینا حشمدار» داشت و در مورد سانسور و مصائبی که کشیده بود، مفصل صحبت کرد. عنوان فرعی این گفتوگو «با نفرت میروم!» است.
پس از مهاجرت ارتباطش با ناشران ایرانی قطع نشد در نشر چشمه و نشر ثالث آثاری از او منتشر شد. رمان «دکتر داتیس» را نشر چشمه در ۱۳۹۱ منتشر کرد و این رمان جایزه بهترین رمان اول بنیاد گلشیری را گرفت. اما او برای «توکای آبی» آنقدر چشمبهراه ماند و سر سانسور نشدن و برای گرفتن مجوز کتابش چانه زد تا عطای چاپ در ایران را به لقایش بخشید و «توکای آبی» را در لندن انتشارات مهری چاپ کرد.
پس از دو سالوچند ماه که از آن فاجعه وحشتناک و آن قتلعام ۱۷۶ نفر گذشته و حامد اسماعیلیون در تمام این مدت، مبارزه قلمی مستمری را به زبان فارسی و انگلیسی ادامه داده و توانسته است با همیاری ۱۳۹ خانواده کشتهشدگان دیگر، «انجمن خانوادههای جانباختگان پرواز پیاس۷۵۲» را تاسیس کند که خودش بهعنوان سخنگوی این انجمن انتخاب شده است، حالا میتواند انتشاراتی تاسیس کند و به چاپ و نشر کتابهای خود بپردازد و عواید آن را به انجمن بدهد.
حامد اسماعیلیون خبر تاسیس انتشارات «پریرا» که نامش از ترکیب نام «پریسا»، همسر، و «ریرا»، دختر او، ساخته شده است را در یک صدوهفتادویکمین نشست کانون کتاب تورنتو اعلام کرد و همزمان از سه کتاب جدیدش رونمایی کرد. «تابستانی با پنج تیر»، «خاطرات بریدهی صدراعظم» و «در این خانه برف میبارد» سه کتابی بود که روز شنبه ۴ ژوئن در «کانون کتاب تورنتو»، نویسنده خود آنها را معرفی کرد و در پایان به پرسشهای حاضران پاسخ داد و کتابها را برای علاقهمندان امضا کرد.
کتاب نخست سومین رمان از سهگانهای است که دو رمان قبلی آن یکی «گاماسیاب ماهی ندارد» بود که در ایران و در نشر ثالث منتشر شده بود و دیگری «توکای آبی» که در لندن انتشار پیدا کرده بود. این کتاب ظاهرا آخرین کتابی است که «پریسا» آن را خوانده و از نظر او گذشته است.
در پشت رمان در یادداشت کوتاهی نوشته شده است: «تابستانی با پنج تیر داستان پنج دانشجوی پزشکی ست که در گرماگرم وقایع دههی هفتاد و هشتاد خورشیدی در ایران زندگی میکنند. یکی عاقبت ترک دیار میکند. یکی به دنیای سیاست میرود. یکی شهرتی به دست میآورد و دیگری با شرایط روز، هر آن چه هست، کنار میآید. نفر پنج هم...»
کتاب دوم «خاطرات بریدهی صدراعظم» است کتابی سورئال که مرز واقعیت و خیال در آن جابهجا میشود. در یادداشت کوتاهی در صفحه نخست کتاب نویسنده نوشته است: «قرار بود این کتاب پس از بازنویسیهای مجدد منتشر شود. ژانویه ۲۰۲۰ (۱۸ دی) در حال به پایان بردن آخرین صفحات بودم که جمهوری اسلامی همسرم، پریسا، و دخترم، ریرا، را با شلیک به هواپیمایشان از من گرفت.» پس از چند جمله مینویسد: «قرار بود و وقتی پریسا از سفرش برگشت کتاب را بخواند و نظرش را به من بگوید. این کتاب از نگاه او نگذشته است.»
و در نهایت کتاب تقدیم شده است «به خاطره تمام کسانی که در جنایات جمهوری اسلامی جان نازنین خود را از کف دادهاند.»
و اما کتاب سوم کتابی درباره زندگی، عشق و مرگ است «نوری در برابر تاریکی و تلاشی برای ایستادن رودرروی شرورترین آدمهای زمین.» کتاب داستانی از ۲۰ سال زندگی است. زندگی که با عشق و شور هیجان در دوران جوانی شروع میشود و با تولد فرزند و سپس مهاجرت رنگ و بوی تازهای میگیرد و سرانجام به فاجعه ختم میشود و نویسنده که این همه را پشت سر گذاشته است حالا با نوشتن دارد خوددرمانی میکند تا شاید بتواند یاد عزیزان از دستدادهاش را زنده کند و چون تصویری زنده و خونچکان آن را تا ابد مقابل چشمان قاتلینشان جان ببخشد تا جانشان را بگیرد.
حامد و پریسا که هر دو در دانشکده پزشکی تبریز دندانپزشکی میخواندند، با هم آشنا شدند و ازدواج کردند. آنها میخواستند جشنی در ساری که خانواده پریسا در آنجا زندگی میکردند و جشنی در اراک که خانواده حامد در آنجا بودند، بگیرند که پسرخاله پریسا در تصادف رانندگی کشته میشود و مهمانی ساری برگزار نمیشود و تنها مهمانی اراک آن هم مدتی بعد برگزار میشود.
«در این خانه برف میبارد» داستان نیست، شرح ۲۰ سال زندگی است. خواندنش را که آغاز کنید دیگر کتاب را نمیتوانید زمین بگذارید ناخودآگاه صورتتان خیس اشک میشود و گاه دلتان از عشقی سرشار غنج میرود و هوس میکنید عاشق شوید یا اگر عاشقید عاشقتر شوید.
تمام عواید این سه کتاب به «انجمن خانوادههای جانباختگان پرواز پیاس۷۵۲» تعلق میگیرد تا صرف مبارزه برای دادخواهی شود. این نخستین رونمایی کتاب در کانادا بود. قرار است حامد اسماعیلیون در شهرهای دیگر کانادا این برنامه را اجرا کند و بعد به آمریکا و اروپا برود. مشتاقان میتوانند بروند هم از سخنان پرشور و انسانی او بهره ببرند و هم کتابها را بخرند. سرانجام دادخواهی به ثمر میرسد و این کاوه تا به زیرکشیدن ضحاک از پا نمینشیند.